امروز
یه عضو جدید وارد پایگاه شد که خارجیه باز، بنده حقیر کم بود حالا یه چینی هم
اومده به اسم "هاتوری فاک" که البته نوشته میشه (haturi fuck) پسر بدی نیست یکم چشماش...
کمه... نسبت به ماها بعد قدشم یکم... کمتره باز، ولی حرف زدنش زیاده... همون اول
که اومد سلام علیک بزرگی کردو هی دولا راست شد هی خوابید هی راست شد هی خوابید... هه
هه هه نه شوخی کردم دولا کاری باهاش نداشتن خودش دُلا میشد هی واسه سلام کردن به
ماها. انگیزش واسه شرکت در جنگ علیه آلمانا هم ژاپنیا بودن گفت ژاپنیا قیافشون
شبیه چینیاست واسه همین همشون باید از دم کشته بشن... انگیزش یکم عجیبه ولی تا
وقتی دشمن دوست ماست دوست ماست و دشمن دشمن ماست است. خلاصه هاتوری همون اول شروع
کرد با همه دوست شدن و خودشو تو دل فرمانده جا کردن... (چه جمله سکسیه هی همه به
هم میگیم... دل از کون شروع میشه بلخره) بعد خواست تو دل من جا کنه بچه زرنگ بازی،
منم بهش حالی کردم خیر من گی نیستم.
توی
کافه بودیم که یه ژنرال اومد تو و خواست هویج بستنی بخوره... منم... خب... آب
هویج... گرفتم...شرف سیمون... شرف... بعد بستنی دادم به ژنراله خیلی خوشش اومد هی
لبخند زد هی وایساد بعد اومد به فرمانده گفت این سرباز باید دهنش سرویس بشه بهم
اضافه کار خورد تا شب اونجارو طی کشیدم الانم اومدم تو اطاق هاتوری جام کپیده بود
انداختمش رو زمین مک موریس پرید روش هنوز زندست ولی رفت بیمارستان... کارل داره
خطاطی تمرین میکنه واسه فردا...امیدواره جوابی به غیر از "نه" رو طراحی
کنه.روز سختی بود در کل خیلی خسته ام.
راستی
زک داشت یه گوشه میرید ازش عکس گرفتم ایناها: