داستان
از اونجایی ادامه یافت که ما مورد یه حمله واقع شدیم و دستشوییمون به خراب رفت...و
حالا ادامه ماجرا:
امروز
صبح شد و فرمانده با هوار اومد تو، هوار بلند و بزرگی هم داشت، هممون ترسیدیم حتی
اونایی که ته اتاق بودنم هوار فرمانده رفت تو گوششون بیدار شدن. بعد دقت کردیم به
هوارش دیدیم داره میگه که: پاشین کون گشادا میخوایم بریم یه اردوی مشکل. (مسلماً
یک هوار صدای بلندیست که از کلمات ساخته شده، بر خلاف اون چیزی که تو این مدت توی
ذهنای کثیفتون نقش بسته بود)
خلاصه
به سرعت حاضر شدیم و ظرف کمتر از تقریباً 5 ساعت همگی دم در به صف بودیم. فرمانده
شاکی بود و هنوز هوارش تو گوش اینو اون میرفت و آدما هم از درد هوار فرمانده چهره
در هم میکشیدند و خشتک ها خیس میکرد...ام نه این مدل ادبیات مال اینجا
نیست...ولی مفهوم رو رسوند.
خلاصه
رفتیم اردوی مشکل...کار طاقت فرسا توی دمای بالا و هوای شرجی کافه ی استخر فرمانده
های ارتش... اولش شک کردیم که واقاً این کار مفید و آموزنده نیست ولی بعد یه مدت مطمئن
شدیم.
مک
موریس گرما زده شد مغزش خیس شد زک تو شکلات گلاسه یکی از رجال رید ولی قبل از
اینکه به دست رجل برسه سرشو به نیست کردیم وگرنه سر زک نیست میشد. کارلو جو گرفته
بود پای هر میزی که میرفت سوال میکرد: آیا از وضع سرویس دهی ما راضی هستید؟ اون
یارو هم میگفت بله... بعد کارل میگفت: اگه سرویس ندیم باز هم راضی خواهید بود؟ و
جواب رو با خط نستعلیق رو برگه مینوشت و به رسم یاد بود تحویل شخص میداد.
بنده
حقیر هم زمین رو طی می کرد و به مقصد میرسید... من اکثراً آب میوه میگرفتم از
میوه ها...کار ...خب ...ولله ...حس میکنم... میوه هه... حقیقتش... روزای سختیه... خیلی
سخت... مهم نیست ما باید این روزارو بگذرونیم... تنمون رو به میوه ها بفروشیم که
زنامون خودشون رو به آلمانای نازی نفروشن... این شرف یه سرباز انگلیسیه... مرگ
بر آلمانای بی وجدان.
اینم یه ضدهوایی جدیده که به دست دانشمندان توانای کشور عزیزمان طراحی و تولید شده و میتونه برای مدت چند لحظه به هوا شلیک کنه و هواپیماهای دشمن رو منهدم کنه. بعدش روی یکی از وسایل به غنیمت گرفته شده از دشمن فرود بیاد و اون رو هم با رمز FUCK YEAAAAAAH نابود کنه.