نامه دوم


سلام دایی بیلی... پدر سگ کجایی صدایت درب نمی‌آید؟ هه هه شوخی کرده ام منظوری نداشته ام وقتی گفته ام پدر سگ هستی نمی‌خواسته ام که حقیقتی پنهان را برایت آشکار کرده باشم،و یا حتی توهینی کرده باشه ام... اگر یک ذره دقت کنی خواهی دید که تو دایی من هستی پدر تو پدربزرگ من می‌شود من بابایی را خیلی دوست دارم و بهه اش نمی‌گویم سگ...شاید به تو بگویم پدر سگ ولی این دلیل نمی‌شود او سگ باشد... از کجا معلوم مامانی به بابایی خیانت نکرده باشد و تو حروم زاده سگ نباشه ای؟ از این احتمالات بگذریم... چون من یک سرباز غیور هستم و با استدلالات کار داره ام... نه احتمالات... احتمالاتو شاشیدن توش گفت من توالت نیستم.
بگذار برایت از جنگ بگویم: فرمانده به ما قول داده اگر دو هفته دیگر سخت تمرین کنه ایم ما رو به جبهه می‌برند و می‌گذارند آلمانی های سگ خور...سگ...هه هه یاد مسئله ای افتادی؟هه هه... آلمانی های سگ خور را بکشیم و نسلشان را از زمین بکنیم...با  َ بخوان... چون آنها تخمی بازی راه انداخته اند و مارا درگیر جنگ خانمان سوز کرده اند. از جنگ هم بگذریم می‌رسیم به وضعیت الان بنده حقیر.
بنده حقیر پسر خیلی خوبی است... عرب است ولی آمده در پایگاه و تعلیم میبیند تا با آلمانهای سگ... هه هه ... مبارزه کند... می‌گوید ممکن است آلمان ها به عرب ها هم رحم نکنند و همه شان را بکشند... او گفت زن ها و بچه دارد و همه شان را دوست دارد.
وضعیت میزانی ندارد چون به هوای انگلیس عادت ندارد و همش دارد سردش است پسرک ایکبیریه سوسمار خور... خلیج فارس مال ماست نه ش... ام... هیچی... خلاصه که بنده حقیر خوب است.
از آنا بگو... آیا هنوز عاشق من هست و برایم می‌میرد یا نمی‌میرد؟ از مادر بگو... هنوز خوک پدر سگش را...هه هه همه این سگها اتفاقی وارد نامه ات شدند ها... خوکش را بیشتر از من دوست دارد؟
لال هستی دیگر؟ این نامه دوم من است نامه قبلی را جواب ندادی در حالی که دلیوریش هم آمده بود. خودت رو برای من ان نکن هوا بارونیه انتر می‌شوی. 
این هم پوستر تبلیغ جنگ که بنده حقیر به من داد...خودش درش بازی کرده... آن یارو آن پشت ریش دارد جلوی آقا سیاهه.