نارنجکی که نمیترکد


زک ریده بود رو دفترم کلی طول کشید تا تمیزش کنم پهنش کنم خشک شه دوباره چک نویسش کنم عکسارو بدم با فوتوشاپ گوهارو از روش پاک کنن دوباره ظهور کنن...عکسا...ظهور کنن؟ عکسا چجوری میتونن ظهور کنن؟ پس...پس اگه اینجوریه مسیح چیکارست این وسط؟ یعنی این عکسا نجات دهنده بشریت بودن؟ اه نه بابا انه مگه انجیل گفته مسیح نگفته عکسای دفتر خاطرات سیمون...به هر حال...فرمانده گفته 2 هفته دیگه میتونیم بریم جنگ کنیم با سپاه نازی ها همشونو بکشیم و مثل قهرمان برگردیم خونه...البته قهرمانا اکثرا با تابوت بر میگردن خونه...منم میگم اگه شهید شدم رو تابوتم بنویسن: شهید شد چون میخواست که قهرمان باشه و از اونجایی که قهرمانان نمیمیرند پس نمرده مراقب باشید خطر... سکانس بعدی دستمو یوهو از تو تابوت میکنم بیرون ادای زامبی هارو در میارم همه مردم فرار میکنن حول میکنن خلاصه ریده بشه به اسم و رسم قهرمانی...دفتر خاطراتم چاپ بشه بچه هام همه جا با افتخار بگن ما بچه های سیمونیم...البته اگه زنی گیرم بیاد وسط این خراب شده که خوب باشه بشه بهش تجاوز کرد همشون یا چاقن یا ریش سیبیل دارن یا تانک از روشون رد شده مردن.
چند روز پیش یه بمب خورد بغل پایگاهمون هممون ترسیدیم...البته زک بعدش به نشانه اعتراض توی لوله توپ رید شلیک کرد احمق گوه همه پایگاه رو برداشت...نکرد حداقل تو کیسه برینه که شلیک میکنه پخش نشه...مک موریس عاشق شده دهن هممون رو سرویس کرده یکی از پرستارای هری رو دیده حالا ول نمیکنه هر روز میاد با چاقو سیبیلشو میتراشه میره عیادت هری...گفتم هری...کارل داره خندیدن یاد میگیره...خیلی بهتر از قبل شده...میتونه به دخترا هم لبخند بزنه...هدف گیریشم عالی...یه جوری میزنه صاف میخوره تو پیشونی.
امروز یه تیم خبرنگاری اومده تو پایگاه یارو یه ابولی دستشه از همه چیز داره فیلم میگیره یه دختره هم باهاشه همش یه ابولی جلو صورتشه شبیه نارنجک ولی نمیترکه توش هی حرف میزنه جلو ابول یارو فیلم برداره...اسمشم عجیب غریبه... اولین... اولین نه ها... اولین... با ا... مثل امام حسین... با اون ا... همش سوال میپرسه ازمون اون نارنجکرو میگیره جلو صورتمون... حدث میزنم ضامنشو گرفته وگرنه الان باید میترکید... البته مک موریس دفعه اول ازش گرفتش پرتش کرد بیرون پایگاه همه خوابیدن رو زمین ولی بازم نترکید... نمیدونم چیه خلاصه... هر چی هست ان منم نیست.




هاها بیلاخ...این اولین نیست...آیناز دختره کد خدای ده بغله...داشت آفتاب میگرفت پیداش کردیم عکسشو گرفتیم...اون آقا تپله هم کد خداست...اوه...سینه هارو ببین اوف اوف اوف عجب پشمو پیلی هم داره لامصب...داداش آینازه...سمت راستیش...یاشار