تانک تو یو


امروز فزمانده...فرمانده :| ............ داشت بهمون طرز استفاده با تانک رو یاد میداد...6 تا 6 تا میرفتیم کنار تانک وای میسادیم عکس میگرفتیم...خیلی باحال بود...بزرگ و آهنی...لوله داشت اگزوز داشت چرخ نداشت پنجره نداشت صندلی هاش ناراحت بود خیلی بد بود اصلاً توش احساس راحتی نمیکردی...تازه توش که میشستی بیرونو نمیدیدی...یکی دیگه باید از یه سولاخ نیگا میکرد بهت میگفت کجا برو کجا بیا...من بودم جیم بود کارل بود زک بود با برادران اسکل...دوستای جدیدمونن...چند روز پیش یکیشون تو توالت گیر کرده بود مک موریس نجاتش داد برامون کیک پخت سلام اینام کرد پس با این وجود دوستیم باهاشون...خلاصه تو تانک بودیم...البته نتونستیم روشنش کنیم کلاجش نافرم بود تانک پرید یه کرگدن رو له کردیم فرمانده اومد درمون آورد گروه بعدی رفت...باز ما خوب بودیم تا تانک هری اینا روشن شد صدای هاااااا هااااااش درومد اومدن ببرنش دستش خورد به دکمه شلیک کن شلیک کرد یه روستا اون دور دورا ترکید...هنوز صدای گریه هاشون میاد...خیلی دوره ها...ولی میاد...من میگم میاد یعنی میاد شما که اینجا نیستین بشنوین وقتی ما میشنویم یعنی میاد...خلاصه تانک آموزی تموم شد تمرین یوگا شروع شد... این پیشنهاد رئیس پایگاه بود...تازگیا رفته آسیا دیده این لوس بازیارو حال کرده...اونم تموم شد شام شروع شد...بلخره بعد از مدتها تو ناهار خوری شام خوردیم...تعمیر شده آخه...یه لوله کش آوردن همه لوله هارو کشید دوباره فرو کرد دیوارارو ساخت خلاصه الان سالمه...آشپز عوض شده...یه خانوم چاقه الان که اونم مث قبلی با نفر اول صف لجه...واسه اون هرجوری کشید دیگه بقیه هم مث اون باید باشن...من نمیدونم چرا هیشکی این موضوع رو درک نمیکنه و براش مهم نیست...استقلال و شعور یک سرباز انگلیسی میره زیر علامت سوال...اینا همش کارای هیتلره چشماتونو باز کنید ببینین تا قلب ما پیشروی کردن...لعنت به شما قبر پدرتان را بخورم...کون لق پادره روحانی دلم میخواد فحش بدم...

راستی...زک تو لوله تانک رید مک موریس پاش رفت روش لیز خورد پرت شد رو یکی از سربازا یارو رو بردن بیمارستان.