پا توپ خونین


امروز تربیت بدنی داشتیم...فرمانده بچه های پادگان رو نصف کرد...البته نه اینکه ببرتشون توی یه جا که اره باشه و از وسط همه رو نصف کنه... مریض که نیست اینجوری دیگه کسی نیست جلوی آلمانا بجنگه تازه اون هیچ اگه یه آدمی اونجوری نصف شه 3 4 لیتر خون میاد ازش بعد فکر کن این همه رو نصف کنه کل پادگان خونی میشه هرکی میاد تو میترسه بلخره مردم نباید بترسن چون وقتی بترسن ممکنه تو روحشون اثر بذاره بعد بشن یکی مث هیتلر...
خلاصه نصفمون کرد البته نه اینکه ببرتشون توی یه جا که اره باشه و از وسط همه رو نصف کنه... مریض که نیست اینجوری دیگه کسی نیست جلوی آلمانا بجنگه تازه اون هیچ اگه یه آدمی اونجوری نصف شه 3 4 لیتر خون میاد ازش بعد فکر کن این همه رو نصف کنه کل پادگان خونی میشه هرکی میاد تو میترسه بلخره مردم نباید بترسن چون وقتی بترسن ممکنه تو روحشون اثر بذاره بعد بشن یکی مث هیتلر...
بعد که 2 قسمت شدیم...بیخیال...بعد که 2 گروه شدیم یه چیز گرد مسخره انداخت لامون گفت اونور دربازه اونا اینور دربازه ماست...این گردالیه نباید بره تو مال ما ولی باید بره تو اونا و واسه اونام برعکسه نباید بره تو اونا باید بره تو ما...بعد نباید بهش دست زد فقط با پا و سر...میه نیم ساعتی همه وایساده بودیم بعد فرمانده کوبید تو این گردالیه پرت شد سمت اونا ما هورا کردیم اونا فرار...فرمانده دید نمیشه رفت یکی رو آورد خیلی مسخره بود یارو اسمش سوباسا بود بعد انگار یکی نقاشیش کرده بود...ولی میدویید پرواز میکرد...میرفت بالا تا قسمت بعدی می موند اصن چیزی بود... بهمون یاد داد چجوری توپ پا بازی کنیم سخت بود ولی کم کم فهمیدیم چجوریه...داشتیم خیلی خیلی بازی میکردیم یوهو دیدم مک موریس با دست شکسته داره میدوه یه چنتا نگهبان و دکتر هم پیششن...کارل هم بعد همشون با صندلیش داشت میومد چرخش گرفت به یه مرغ صندلیش چپه شد پرت شد تو گاردریل بغل جاده.پولیس اومد اعمال قانون کرد مرغه رو. ولی مک موریس رسید وسط بازی چشش به گردالی خورد دید هممون داریم بهش لگد میزنیم ذوق کرد اومد شروع کرد با مشت و لگد به توپه کوبید...اون نگهبانا هم نمیتونستن جداش کنن آخر یه مشت زد توپ ترکید صدا داد هممون در رفتیم میدویدیم اینور اونور یوهو آژیر کشیدن تیر زدن هواپیما رد شد هی دوروبرمون میترکید خاک هوا می شد... فرمانده هیچت رفت پشت دی جی داد کشید: اینا آلمانــــــــــــــــــان حمله واقعیه...به هممون توفنگ دادن شروع کردیم به هوا پیماها تیر زدن..یکیشونو کشتیم بقیشون فرار کردن...ولی پادگانمون خاکی شده...ناهارخوریمونم ترکیده تو اتاقامون غذا میخوریم...ولی بازم همه غذاهاشون مثل منه...مک موریسم اینجاست...دیدن اینجوری شده دیگه کسی کاری باهاش نداشت...زک به جای هواپیما چنتا خرگوش شکار کرده الان داره باهاشون حرف میزنه...هی تکونشون میده میگه چی شده؟ خوبین؟ بیدار شو دیوس...؟ آره؟ ولی در کل حالش خوبه...هممون خوبیم...هری پاتر هااااا هاااااا کرد فرار کرده الان دمبالشن...فرمانده فقط یکم زخمی شده...ترکش خورد تو شیکمش چند متر از روده هاش ریخت زمین بچه ها جمع کردن الان بیمارستانه...با این حساب نمیدونم کی فردا چجوری میخوایم تمرین کنیم...آلمانای وحشی.




اینا ما نیستیم...هیچ ربطی هم به ما ندارن...نمیدونمم کین اصلاً کون لقشون دیدم گردالیمون اونجاست گفتم عکسشو بذارم ببینین.