مرض


امروز روز عجیبی بود برامون...یه آدم گردن کلفت اومده بود توی پادگان همه تا میدیدنش محکم با گوشه دستشون میکوبیدن به سرشون اونم خوشحال می شد و از این کار لذت می برد...رسید به من منم ترسیدم و کارشون رو تکرار کردم ولی با کف دست زدم به سرم...درستشم همینه...کدوم احمقی با بغل دست میزنه به سرش آخه...اون آقاهه یکم جلوم وایساد و با خونسردی دستم رو کج کرد...منم مثل بقیه اشتباهی شدم...جیم مک موریس امروز سرما خورده بود...فکر کنم کار نازی های کثیفه...تقریباً همه مریض شدن...دیدن نمیتونن تن یه تن بجنگن با خدا دست به یکی کردن که مریضی بسازه براشون...البته فکر نکنم خدا قبول کرده باشه،نازی ها شیطانند...با شیطان معامله کردن...هیتلر روحش رو فروخته به شیطان تا بیماری بخره ازش...یا خدا...شاید بهتر باشه این موضوع رو به فرمانده هیچت گزارش کنم...اگه این واقعیت داشته باشه هممون میمیریم...ولی نه...باید مطمئن شم...حالا هیتلر حمال مهم نیست...امروز تونستیم بخاطر مریضی از پادگان بریم بیرون...با یه اتوبوس رفتیم به یه بیمارستان کوچیک نزدیک ده نزدیک شهر نزدیک پادگانمون...توی راه دخترا برامون دست تکون میدادن و میخندیدن اومدم شمارم رو براشون بندازم یادم افتاد توی پادگانم و احتمالاً اگه زنگ میزدن مادرم بر میداشت و با اون دوست می شدن نه من...خیلی نامردی میشد اینجوری...رفتیم بیمارستان و پرستارای خوشگل بهمون حمله کردن...معاینه شدیم و به مریضا دارو دادن...من سالم بودم دارو ندادن بهم...یکیشون خوشگل بود...اومدم بهش شمارمو بدم یادم افتاد توی پادگانم و احتمالاً اگه زنگ میزدن مادرم بر میداشت و با اون دوست می شدن نه من...خیلی نامردی میشد اینجوری...چند نفر شب اونجا موندگار شدن...هیتلر شیطان صفت...اگه مردی بیا تن به تن بجنگ...الان نشستیم توی اتاق...سرده هنوز ولی من جلوی بخاریم...پیش بقیه...مک موریس تو تختشه...با بقیه هم دوست شدم تقریباً...همشون بهم لبخند میزنن...دوستیم دیگه...وگرنه دلیلی نداره بهم لبخند بزنن...حتی یکیشون حالم رو پرسید...سیاه پوسته...اسمش هری پاتره! چه اسم مسخره ای داره بنده خدا...خسته شدم میخوام بخوابم...خداکنه فردا خیلی تمرین نداشته باشیم امروز خوردم زمین دستم درد میکنه ولی فرمانده عوض اینکه بیاد بالا سرم و نازش کنه سرم داد کشید...مرتیکه دیوس


البته پرستارا انقدر زاقارت نبودنا...این عکسه افتاده بود رو زمین همینجوری چسبوندمش تو دفتر که بگم آره پرستاره و این حرفا