گوه خوردی


دفتر خاطراتم گم شده بود...یعنی گم نشده بود من مطمئنم یکی برش داشته بوده تا خاطراتم رو بده به هیتلر... جاسوس داریم،توی اتاقمون جاسوس داریم...من به هری پاتر مشکوکم... خودشو زده به دیوانگی تا خبرای توی پایگاهو ببره واسه هیتلر...شایدم...آره روحشو فروخته به شیطان اونم فروختتش به هیتلر...واسه همین دیوانه شده...شیطان خبیث...دفتر خاطرات سرباز انگلیسی رو میدزدی؟ جادوگر بی پدر مادر...بذار 4 تا فحش بدم بهت اگه باز دفترمو برداشتی خجالت بکشی اذیت شی...کثافت بی شرف خوک صفت مادر پدر...

حالا...بگذریم...الان که پیدا شد،همه زیرو روش رو چک کردم همه چیز سر جاشه...احتمالاً از روش اسکن کرده ای میل کرده واسه شیطان چون خودش سالمه حتی یه نقطه اضافه نشده بهش...به جز یه جاش که هیتلر شده هبتلر... یه نقطه شو دزدیده.

تو این 2 روز رفتم زیارت مک موریس و کارل...قسم خورد جون ملکه اتگلیس رو که تمام مدت توی تختش بوده و اصلاً آنا رو نمیشناسه...فکر کنم راست میگه آخه صندلی چرخدارش خاکی نیست...لبشم ماتیکی نیست...

البته فکر نکنم کارل ماتیک دوست داشته باشه.... هرچی باشه پسره... دخترا ماتیک میزنن... به هر حال... باهاش دوستم... مک موریس بهش یکم خندیدن یاد داده حالا موقع خوشحالی میگه هاااااااااااااا...مثل هری پاتر... میترسم اینم روحش رو فروخته باشه...نکنه این صدا نماد فروختگی روح به هیتلره؟ باید بیشتر بهش فکر کنم

امروز فرمانده بهمون کلاغ پر داد چون یکیمون توی ناهار خوری جیش کرده بود به روی خودشم نیاورده بود بعد خوک خیکی اومده رد شه پاش لیز خورده با شیکم رفته توی پنجره کونش مو برداشته... من نبودم ولی فکر کنم کار زک بوده چون سر ناهار میگفت دسشوری دارم دسسشوری دارم ولی نمیگفت دستشوییش شماره 1 یا 2...بعدم یوهو غیب شد... ولی موقع کلاغ پر صداش در نیومد که کی شاشیده... این یه سرباز انگلیسی غیوره...باعث شد کون دشمنم مویی شه...اههاهاهاهاه...نه نشد خراب شد از اول...هاهاهاهاهاها...

مک موریس اینا مرخص میشن فردا ولی دست مک موریس تو گچ میمونه...دلم واسه خانوادم تنگ شده...براشون یه نامه مینوسم فردا





اینم درمونگامونه...دختراشون زشتن.